افتادن حجاب از سر زن مسلم سبب مرگش شد
امان معاشر امان معاشر

تجلیل هشت مارچ روز همبستگی زنان جهان در وانکور به اشتراک جمعتی کثیری ازافغانهای مقیم وانکور طی محفلی برگزار شده بود. محفل قسم معمول با تلاوت از قران مجید اغاز شد سپس بیانیه دهند گان یکی پی دیگر با سخنرانی های در رابطه روز زن را به اشتراک کننده گان تبریک میگفتند.در جربان وقفه بیمیان امد که نزاع پیدا شده شد دیدم عده از اشتراک کننده گان نزدیک استیژ رفته یک پوستر که چهره یک زن در ان ترسیم شده به نمایش گذاشته بود از روی استیژ پایین نمودند من با اسفاده از کسب خبرنگاری ام از برادری که فوتو را پایین نمود پرسیدم که چرا در جریان محفل این عمل را انجام داد او خود را عبدالسمع رحمیار معرفی نمودگفت:( با این پوستر توهین به اسلام شده من افتخار می کنم که از اسلام دفاع میکنم).

من گفتم تمام اشعار امروز در رابطه به زجر زن و بدبختی زنان بود اقای عبدالسمع گفت: ( با ان شاعر ها هم برخورد خواهد شد).

من که هنوز از جریان چیزی ندانسته بو دم نزد مولف پوستر که خود را عبدالستار معرفی نمود رفتم تا توضحات در رابطه بدهد اقای عبدالستار با وجودانکه تشویش از واقعه داشت گفت: ( من درین تصویر خواستم اندیشه هایم را بمناسبت زن مسلم در اجتماع تبارز دهم.)

سپس نزدیک پوستر رفتم دیدم درین پوستر چهره خانم رسم شده چادر برسر دارد و دستهای قوی با چادرش او را در حال خفه کردن است وزن بی دفا بانگاهی تسلیم سر نوشت بوده در زیر رسم نوشته شده بود ( پیغام زن مسلم). 

من در رابطه کدام تحلیل از خود نداشتم قسم معمول یک گذارش از جریان محفل هشت مارچ تیار کرده در ماهنامه نشریه زن چاپ وانکور غرض نشر سپردم قابل یاد اوری میدانم که همان روز وفردایش تعدادی از برادرا ن افغانی با تلفون های بدون نمبر ومعرفی نا م برایم گفتند که من از جریان واقعه نوشته نکنم.

 

من هم موافق بودم نمی خواستم سبب نزاع بین هموطنانم شوم ولی روزبروز اوازه این جریان بیشتر میشد وگاهی هم از من جویا چگونگی جریان میشدند من بیخبر سطحی جواب میدادم در هفته بعدی در یک مراسم فاتحه یک برادر افغانی بعد از ختم مراسم اقای راتب رحیمی ریس وتعدای از اعضای اتحادیه عام المنفعه افغانها براتش کلمبیا در اجتماع که در حدود پنجاه نفر از افغانها که اکثر انها عالمان ودانشمندان بودند از اقای عبدالستار تقاضا تشریح پوستر نقاشی نموده اش گردیدند اقای عبدالستار ابتدا نمی خواست توضحات بدهد احساس نا راحتی می نمود من سخن باز نموده کمی راجع به چشم دید خود به حاضرین از جریان محفل هشت مارچ صحبت نمودم سپس اقای عبدالستار مولف افریده جنجالی که گویا در محکمه حاضر شده با شد کمی فکر خود را جمع نموده چنین اغاز سخن نمود. 

((من شکر مسلمان هستم پوستر نقاشی شده تصویری از خاطرات حیات 12 ساله ام است در سال 1996 در کابل مامور رادیو تلویزون بودم دوره حکمت طالبا ن اجازه نشر وپخش برنامه های رادیو وتلویزون را مانع قرار داده بود ولی به یک امیدی همه روزه یکمراتب به اداره میرفتم وحاضری امظا نموده برمی گشتم روزی از روز ها سوار بایسکل به طرف دفتر در قسمت ایستاد گاه علاودین نزدیک سفارت روان بود م چند قدم پیشتر از من یک مرد خانم خود را در عقب بایسکل سوار نموده روان بودند ماه اپریل و هوا انروز شمالی بود خانم که عقب بایسکل سوار بود با دو دست خود از قنجغه بایسکل محکم گرفته بود که نه افتد ولی باد سخت چادر خانم را از سرش پراند شوهر خانم تا اینکه بایسکل خود را ایستاد کند موتر پیکب ( انکر ومنکر) طالبان با شدت در پهلوی بایسکل ایستاد شد به ضرب موتر بایسکل چپه شد وطالبان وهشیانه مرد را زیر لت وکوب قرار دادند بعد از لت وکوب زیاد یکی از طالبان یک چادر از موتر اورد وبالای مرد انداخت وگفت تا ناموس خود را با چادر وحجاب بگرداند مدتی گذشت مرد از جای نیمه جان بر خواست از سر وروی ان خون میرفت نزدیک خانمش شد ه گفت:

 (شاه بی بی بخیز انها رفتند) با چند صدا خانمش از زمین بر نخواست شوهرش از شانه خانمش بلند کرد دیدم روی ان خونپر است وچشمش نگاه کمک طلبانه دارد ولی توان گب زدن را نداردمن در جریان حادثه با انها بودم با شوهر خانم کمک کردم وخانم را با تکسی در شفاخانه انتقال دلدیم ودر شفاخانه مرا داخل محافظین اجازه ندادند وگفتند تنها برای محرم زن اجازه است من برگشتم به خانه ونمتوانستم که چهره زن را از دیده گانم دور کنم فکر میکردم من عاشق ان زن شده باشم عشق الهی که خداوند در دلم نقش بسته باشد لحظه به لحظه بیقراری ام نسبت به دیدار ان خانم زیاد میشد. 

قصه را به مادرم نمودم وبه مشوره مادرم فردا انروز دوباره به شفاخانه رفتم تا روی این زن را یکبار ببینم در شفاخانه مرا باز هم محافطین اجازه ندادند وگفتند تنها محرم میتواند از مریض دیدن کند در دهلیز شفاخانه صدا گریان شنیده میشد چشمم به شوهر خانم افتاد ازینکه روز گذشته من با او کمک نموده بودم روابط ما چو دو برادر شده بود با صدا همراه با گریه کفت خانمم مرد من موقع از نظر محافظ دور خود را یافته داخل اتاق مریض شده دیدم که سه طفل خورد نزدیک چپرکت شفاخانه مادر گویان گریه دارندومن چادر را از روی خانم بالا کرده به چهره اش نگاه کرده ودیدم که با همان چادرکه طالب داده بود زنخ خانم بسته است وبعد از انروز امسال 12 سال میشود من عاشق این چهره وچشمان زیبا هستم وهمیشه نقش انرا میکشم این همان زن وچهره نقاشی شده اش که حجابش سبب مرگش شده بود.  

قصه پوستر توسط مولف ان اقای عبدالستار انقدر خاموشی را حکمفرما نموده بود که گویا هیچ کس حاضر نبوده باشد. من با سوالی بر اقای راتب رحیمی فضای ارامی را شکستم اقای راتب گفت من هیچ مشکلی در رابطه نداشته وندارم ولی مرا دیگران نمی گذارند ومجبور شدم از ستار جان در حضور عام توضحات بخواهم در همان لحظه یکی از حاضرین به من گفت همه نا ارامی ها از دست خبر نگار هاست اگر انها نمی بود دنیا ارام میشد. 

من ازینکه فکر کردم نزاع خاتمه یافت خیلی خوش بودم ولی بیخبر از ان خاموشی داخل غلوای بیرونی ببار اورده فردا انروز خبر شدم عده از افغانها با گرفتن وکیل مدافع واخبار به پولس در اتحادیه اسلامی براتش کلمبیا رفته وعده هم به مساجد رفته خواهان تظاهرات ومحکمه عبدالستار شده است. من از جریان کلان شدن واقعه پریشان شدم ونهایت کوشیدم به کمک استاد سید مسعود بدخش یکی از شخصیت های اجتماعی که از اعتبار ومحبوبیت خوبی در اجتماع افغانی وکانادابرخوردار است این پرابلم رااز روی صحبت حل نمایم ونظر به تقاضای استاد بدخش من اقای عبدالستار را وادار به معذرت خواهی وپاره نمودن پوستر در مقابل عام شدم واقای عبدالستار هم راضی بود وروزی راکه از تولد پیغمبر حضرت محمد (ص) تجلیل به عمل امد انتخاب نمودیم ولی اشخاص ضروری که باید حضور میداشت در مراسم تشریف نیاوردند ومراسم معذرت خواهی برادر هنر مند ما اجرا نشد ولی از جریان اجتماع های غیر افغانی اگاه شده وهمه روزه به سراغ عبدالستار میروند واز ان مصاحبه ها میگرند.

 


April 21st, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسايل اجتماعي